یک دنیای بهتر: ما تاکنون شاهد اعتراضات گسترده کارگری بوده ایم اما این اعتراضات بجز موارد معدودی نتوانسته است به تشکل پایدار کارگری منجر گردد. چرا؟ مشکل چیست؟ چگونه میتوان بر این ضعف غلبه کرد؟
علی جوادی: در درجه اول باید به میزان توحش و سرکوبگری رژیم اسلامی اشاره کرد. رژیم اسلامی یکی از سرکوبگرترین رژیمهای اواخر قرن بیست و اوائل قرن بیست و یکم است. در کارنامه اش اعدام بیش از صد و بیست هزار تن از شریفترین انسانهای آن جامعه با اسم و رسم و عکس ثبت شده است. بخش قابل ملاحظه ای از سرکوبگری این رژیم همواره متوجه فعالین رادیکال و سوسیالیست کارگری بوده است. سرکوب جنبش کارگری از خصوصیات ژنتیک نظام اسلامی سرمایه در ایران است. دائمی و همیشگی است. این رژیم گسترده ترین و پیشرفته ترین سیستمهای سرکوب را علیه کارگر و کمونیسم و مردم آزادیخواه بکار گرفته است. بیشترین بودجه ها را صرف سیستم سرکوب کرده است. میدانند که حکومت الله و اسلامشان را فقط با شمیشر و خون و طناب دار میتوانند سر پا نگهدارند .
به این عامل باید فاکتور سیاست اعمال فقر و فلاکت همه جانبه و گسترده را نیز اضافه کرد. به عبارت دیگر تحمیل فلاکت اقتصادی٬ پایین نگهداشتن سطح دستمزدها و معیشت طبقه کارگر در عین حال یک سیاست سرکوبگرانه است. به عبارت دیگر علاوه بر نقشی که استثمار همه جانبه کارگر در نظام کارمزدی بمثابه یک نظام استثمارگر سرمایه داری ایفا میکند٬ این اقدامات دارای نقش و جایگاه سیاسی است. تلاشی است برای زمین گیر کردن کارگر. تلاشی است برای مهار کردن تحرک و مانور طبقه کارگر. بطور مثال اگر در این شرایط حاد سیاسی و پرتلاطم جامعه سیاست حذف سوبسیدها و آنطور که اینها نام گذاشته اند٬ سیاست "هدفمند کردن یارانه ها" را دنبال میکنند. دارند علاوه بر سازمان دادن بزرگترین چپاول دسترنج کارگر و مردم زحمتکش٬ به قدرت تحرک کارگر و مردم زحمتکش تعرض میکنند.
اما فاکتورهای بر شمرده شده به نقش یک رژیم سرکوبگر اسلامی در مواجهه با کارگر و کمونیسم اشاره دارند. عواملی هستند که باید در هر ارزیابی همه جانبه ای ملحوظ شوند اما بیانگر تمام معضلات و مشکلات نیستند که جنبش ما با آنها روبرو است. شاید این تقسیم بندی قدیمی زوایای مختلف این بحث را روشن کند: عوامل بر شمرده شده فاکتورهای "خارجی اند". در هر بررسی واقعی و همه جانبه در هر حال باید به "فاکتورهای داخلی" هم اشاره کرد. این فاکتورها کدامند؟
کلا جنبش کارگری در ایران دارای سنت ادامه دار کار تشکل کارگری نیست. به جز دوره های محدودی در سالهای ۳۲ و ۵۷ ما شاهد دوره هایی از تاریخ نیستیم که کارگران توانسته اند تشکلات خود را برپا کنند٬ متشکل باشند٬ تشکلات کارگری خود را برپا نگهدارند و بطور ادامه کار مبارزات خود را سازمانیافته به پیش ببرند. دلایل روشن اند: به سرکوبگری خشن بورژازی ایران و باز هم به سرکوبگری باید اشاره کرد. نتیجتا طبقه کارگر در ایران تاریخا از تشکلهای توده ای و علنی سنت دار و بادوام محروم بوده است. و فقدان این تشکلها یک ضعف مهم در مبارزه طبقه کارگر علیه بورژوازی و حاکمیت سیاسی است. اما زمانیکه از فاکتور سرکوب فراتر بروید مساله خود را در سنت و سابقه و جایگاه و اهمیت تشکل کارگری در صفوف و ذهنیت و عنصر مبارزاتی کارگر نشان میدهد. طبقه ما فاقد چهره های متعدد شناخته شده کارگری در ابعاد محلی و سراسری است. چهره هایی که در هر شهر و محل به عنوان شخصیت های مبارزاتی و مورد اعتماد کارگر و مردم در سطح جامعه ابراز وجود کنند. هر تلاشی در این زمینه با سرکوبگری همه جانبه رژیم روبرو شده است. جنبش کارگری دارای رهبران عملی متعددی است. اصولا هر مبارزه ای بدون وجود درجه ای از رهبری و سازمانیافتگی نمیتواند به پیش برده شود. اما سرکوبگری رژیم توان و حیطه مانور و عملکرد این رهبران عملی را به شدت محدود کرده است و ما عمدتا شاهد نقش حساس و تعیین کننده آنها در دوران اعتراض و یا در محیط کار هستیم. تردیدی نیست که کارگر و کمونیسم برای پیشروی در اعتراضات سرنوشت ساز جامعه باید بر این ضعف غلبه کنند. مسلما مساله در تمایل و یا تلاش طبقه کارگر برای سازمانیابی و برپایی تشکلهای پایدار کارگری نیست. تاریخ تحولات سیاسی ایران نشان داده است که هر زمان ابزار خشن سرکوب بورژوازی کارآیی خود را از دست داده است ما شاهد شکل گیری تشکلات گسترده کارگری بوده ایم. اما اکنون بحث بر سر دوران "ویژه" نیست که توازن قوای سیاسی در جامعه شرایط مناسبی را برای تشکل یابی ایجاد کرده است. مساله بر سر شرایط کنونی و چگونگی فائق آمدن بر این معضل طبقه در این شرایط خاص است .
به فاکتور دیگری هم در این چهارچوب باید اشاره کرد: و آن نقش و جایگاه سازماندهی و رهبری در جنبش کارگری و در جنبش کمونیسم کارگری است. واقعیت این است که سنت ها و تجربیات کارگری و به همین اعتبار سنت سازماندهی و رهبری در صفوف طبقه کارگر الزاما از هر نسلی به نسل دیگر بسادگی منتقل نمیشود. عامل این انتقال سنت ها و تجربیات مبارزاتی نسل های فعالین کارگری هستند. نسل هایی که در عین حال باید بتوانند تجربیات خود را در هر برهه زمانی پراتیک کنند و بر مبنای آن نسل جدیدی از رهبران و سازماندهندگان کارگری را شکل دهند. واقعیت این است تجربیاتی که هر روزه تکرار نشوند به سادگی نیز باز تولید و تکثیر نخواهند شد. تبدیل به خصوصیت دائمی و ژنتیک اعتراضات کارگری نمیشوند. از این رو فقدان تشکلهای توده ای کارگری برای دوره های دراز مدت تلاش برای سازمان دادن به آن را نیز با موانع و مشکلات متعدد بیشتری همراه میکند. که در هر دوره باید بر این ضعف راههای اساسی و جدید پیدا کرد.
اما از کجا باید شروع کرد. ما بارها تاکید کرده ایم. هنوز هم راه حل همان است که بارها گفته ایم. باید از راه اندازی مجامع عمومی کارگری در محیط کار آغاز کرد. باید جنبش راه اندازی مجامع عمومی را گسترده و همه جانبه کرد. باید رهبران عملی و فعالین رادیکال- سوسیالیست پا پیش بگذارند٬ فراخوان برپایی مجامع عمومی را دهند و این مجامع عمومی را بطور روتین برگزار کنند. شوراهای کارگری که مطلوبترین و موثرترین تشکلات کارگری هستند را میتوان طی این پروسه برپا کرد. در عین حال در این پروسه رهبران عملی کارگری که در کارخانه ها و واحدهای تولیدی دارای اعتبار و نفوذ هستند میتوانند به اعتبار مجامع عمومی و متحد و مرتبط کردن این مجامع عمومی در جغرافیاهای مشترک به رهبران عملی و شناخته شده کارگری در مناطق و شهرها تبدیل شوند. راه دیگری نیست. هر نوع سازماندهی مستلزم رهبران و فعالینی است که با این نقشه عمل پا به میدان بگذارند. راه اندازی جنبش مجامع عمومی٬ مرتبط کردن این مجامع عمومی٬ در عین حال امکان بروز و شکل گیری رهبران آلترناتیو در سطح محلی را نیز به کارگر و کمونیسم میدهد. این سیاستی است که حزب اتحاد کمونیسم کارگری دنبال میکند .
یک دنیای بهتر: منصور حکمت تاکید بسیاری بر "حزب سازمانده – رهبر" داشت. چرا؟ تاکید بر این مساله پاسخ به کدام وضعیتی است؟ معنا و ضرورت این تاکیدات در شرایط کنونی چیست؟
آذر ماجدی: هدف یک حزب کمونیستی سازماندهی یک انقلاب اجتماعی است٬ یعنی سرنگونی نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم. لذا حزب باید مطابق با این هدف خود را سازمان دهد و روش و سبک کار خود را تبیین کند. سازماندهی انقلاب اجتماعی از حزب طلب میکند طبقه کارگر و جامعه را برای دستیابی به این هدف سازمان دهد و رهبری کند. امر رهبری یک امر کلیدی در جنبش کمونیستی کارگری است. کار کمونیستی نمیتواند دیمی باشد٬ یعنی مقداری تخم "آگاهی سوسیالیستی" در جامعه بریزد و بعد منتظر باران و آفتاب باشد تا این انقلاب را به ثمر برساند.
این روش پوپولیستی است. پراتیک پوپولیستی بر تبلیغ و ترویج و آکسیونیسم متکی است. بینش پوپولیستی از فعالیت تبلیغ و ترویج ایده های عام سوسیالیستی٬ افشای جنایات و ستم رژیم و یک مشت جست و خیز آکسیونی را می فهمد. متوهم است که اگر به اندازه کافی این کارها را انجام دهد٬ در یک روز آفتابی توده ها نور حقیقت پوپولیستی سازمان را می بینند٬ انقلاب میکنند و سازمان را به قدرت میرسانند .
درک و بینش کمونیسم کارگری کاملا متفاوت است. انقلاب اجتماعی را باید سازمان داد. دستگاه پیچیده حاکمیت بورژوازی را باید به زیر کشید. این کار ساده ای نیست. دیمی هم انجام نمیشود. نیاز به سازماندهی و رهبری فکر شده کمونیستی دارد. این وظیفه اصلی یک حزب کمونیستی کارگری است. رهبری هر لحظه از مسیر و سازماندهی عمل متشکل برای دستیابی به این هدف کار هر روزه و دائمی چنین حزبی است.
این مقوله ای است که منصور حکمت برای اولین بار بطور منسجم و همه جانبه در کنگره اتحاد مبارزان کمونیست طرح و بسط داد. سپس در تزهای رهبری کمونیستی آن را بصورت تزهایی فرموله کرد؛ در رابطه با سازماندهی طبقه کارگر، سوخت و ساز درون طبقه و مکانیزم تشکل و فعالیت متشکل درون طبقه مفصلا صحبت کرد و بالاخره ابعاد مختلف چنین فعالیتی را از زاویه استراتژی قدرت گیری کمونیسم کارگری٬ مباحث حزب و قدرت سیاسی٬ حزب و جامعه و سلبی – اثباتی طرح و بسط داد. در پلنوم ۱۴، آخرین پلنومی که منصور حکمت در آن شرکت داشت، وی بطور موکدی بر مبحث حزب سازمانده – حزب رهبر تمرکز کرد و رهبری وقت حزب را از این نقطه نظر مورد نقد جدی قرار داد .
این مساله نقطه گرهی و کلیدی قدرت گیری کمونیسم در جامعه است. کمونیسم بطور خودبخودی بقدرت نمیرسد. قدرت گیری کمونیسم مستلزم یک فعالیت فشرده، هدفمند و با برنامه روشن است. بدون یک حزب کمونیستی کارگری که بر این هدف اشاعه دارد، ملزومات قدرت گیری را میشناسد و میتواند در موقعیت رهبری طبقه و جامعه عروج کند کمونیسم قادر به قدرت گیری نخواهد بود. لذا برای ما بسیار مهم و مبرم است که با سرعت به چنین حزبی تبدیل شویم. بتوانیم گرایش کمونیستی درون طبقه را سازمان دهیم. بخش قابل توجه کارگران رادیکال سوسیالیست و رهبران عملی رادیکال کارگری را به حزب جلب و جذب کنیم. بتوانیم رهبران عملی رادیکال جنبش های آزادیخواهانه و برابری طلبانه در جامعه را به حزب جلب کنیم. بتوانیم رهبری حزب را بر این جنبش های تامین کنیم. بتوانیم رادیکالیسم و آزادیخواهی در جامعه را در جهت شکل دادن به یک انقلاب اجتماعی سازمان دهیم .
اینها نقاط اصلی و کلیدی فعالیت حزب است. برای تمام اینها باید برنامه ای روشن داشت و در جهت پیاده کردن آنها حرکت کرد. اکنون زمان بسیار خطیر است. فرصت را نباید از دست داد. جامعه از ما طلب میکند که با بصیرت، افق باز، بلند پروازی ملزومات انقلاب اجتماعی را سازمان دهیم و طبقه کارگر و جامعه را در این جهت رهبری کنیم .
یک دنیای بهتر: چرا جنبش کارگری در ایران علیرغم تلاشهای گسترده و مبارزات فراوان فاقد چهره های کارگری شناخته شده در سطوح مختلف است؟ چه عواملی علاوه بر دیکتاتوری خشن باعث چنین وضعیتی شده است؟ چرا در کشورهای دیکتاتوری آمریکای لاتین ما شاهد این وضعیت نیستیم؟
سیاوش دانشور : در ايران البته به لطف فداکاريها و جانفشانيهاى کارگران سوسياليست و فعالين کارگرى٬ جامعه نام و چهره تعداد معدودى از رهبران کارگرى را ميشناسد و البته همه و يا بيشتر آنها زندانى اند. اما اين هنوز با اينکه رهبر کارگرى در نگاه هر شهروند مانند رهبران احزاب بورژوائى و مقامات دولتى از شهرت و ايمنى مشابهى برخوردار باشند بسيار فرق ميکند. موقعيت کارگر از نظر قانون بورژوازى مثل برده است. حتى حق تعيين دستمزد خود را ندارد و اعتراضش به گرسنگى با داغ و درفش "اقدام عليه امنيت ملى" و سرکوب دولت اسلامى سرمايه داران روبرو ميشود.
در آمريکاى لاتين جلو صحنه آمدن رهبران کارگرى و شناخته شدن آنها در جامعه محصول يک پروسه سياسى بود. بدنبال شکست و بن بست جنبشهاى چريکى و بويژه با رشد سرمايه دارى و عروج يک طبقه کارگر شهرى و گسترش مبارزات کارگرى٬ زمينه ايجاد سازمانهاى کارگرى و از جمله اتحاديه ها بوجود آمد. تاريخ ايجاد سازمانهاى اتحاديه اى در آمريکاى لاتين مانند تاريخ طبقه کارگر در ديگر کشورها با خون و آتش نوشته شده است. در ابتداى شکل گيرى سازمانهاى کارگرى٬ سرمايه داران عليه رهبران کارگرى و در تلاش براى به سکوت کشاندن آنها از هر وسيله اى از جمله ترور و پرونده سازى و تطميع وسيعا استفاده کردند و هنوز ميکنند. زمانى نه چندان دور ۵٠٠ دلار براى ترور يک فعال کارگرى توسط گروههاى باند سياهى سرمايه داران کفايت ميکرد. هنوز در کشورهاى آمريکاى لاتين آمار دقيقى از رهبران کارگرى که ترور شدند و يا زير شکنجه به سکوت کشيده شدند در دست نيست. اما نهايتا وجود سازمانهاى کارگرى و نمايندگانشان در روند مبارزه کارگران و همينطور حمايت جريانات مرکز و احزاب رفرميست طبقه حاکم نهادينه شد. در انتخاباتها کارگران از احزابى حمايت ميکردند که وعده اصلاحات و بهبودى در زندگى طبقه کارگر ميدادند و رهبران اتحاديه اى به اين اعتبار و دراين ساختار سياسى توانستند در سطوح مختلف مکانى جديدتر پيدا کنند. رابطه اى که در اروپاى غربى ميان اتحاديه ها و احزاب سوسيال دمکرات وجود دارد٬ در آمريکاى لاتين ميان سنديکاهاى کارگرى و احزاب مرکز و رفرميست وجود دارد. و البته چپ هائى که امروز مشى چريکى را کنار گذاشتند و در چهارچوب بازار و سياستهاى بانک جهانى اجلاسهاى "ضد امپرياليستى" تشکيل ميدهند و منافع بورژوازى اين کشورها را در چهارچوب رقابتهاى جهانى و منطقه اى اعاده ميکنند٬ چنين رابطه اى را با کارگران اين کشورها دارند. اما عليرغم وجود سنديکاها و سازمانهاى کارگرى و حتى بقدرت رسيدن احزاب چپ٬ کارگر در آمريکاى لاتين با نرخ استثمار بالا و حقوقهاى روزى يک دو دلار براى سرمايه "خودى" جان ميکند.
در ايران تاريخا چنين فرصتى وجود نداشته است. تاريخا گرايشى قوى در طبقه حاکم بورژوازى ايران که به يک ساختار سياسى و ادارى شبه سوسيال دمکراتيک شکل دهد وجود نداشته و اگر هم وجود داشته هيچوقت بورژوازى اختيارش را دست آن نداده است. تحرک واقعى سنديکاليسم ايرانى و شکلگيرى سنديکاهها در تمام سطوح و برسميت شناسى نمايندگان آنها در معامله برسر تعيين دستمزد و حقوق اقتصادى طبقه کارگر٬ تابعى از تحرک و وجود گرايشى قوى در حکومت است که براى چنين پلاتفرم سياسى و اقتصادى مبارزه ميکند. اين ناموجود تاريخى در ايران با کپى بردارى دلبخواهى از تجارب ديگر کشورها متولد نميشود. به همين دليل سنديکاليسم در ايران گرايشى سترون و بى آينده است. در ايران روبناى متناسب سرمايه دارى مبتنى بر کارگر ارزان ديکتاتورى عريان و کارگر خاموش است. در ايران دعوا بين راست افراطى و چپ افراطى است. راست افراطى تاچريست و نوکر بانک جهانى و طرفدار انقياد سياسى و استثمار وسيع طبقه کارگر است و چپ افراطى نماينده نفى سرمايه دارى و ايجاد سازمانهاى شورائى طبقه کارگر و حکومت کارگرى است.
کمونيسم کارگرى و گرايش راديکال و سوسياليست طبقه کارگر از هر تلاش کارگران براى پيشروى و استيفاى گوشه اى از حقوق حقه طبقه کارگر حمايت ميکند اما افق رهائى را در گرو افق انقلاب کارگرى و بميدان آمدن طبقه کارگر با پرچم سوسياليستى براى آزادى جامعه ميداند.
یک دنیای بهتر: طبقه کارگر بدون حزبش رها نمیشود. آزادی در گرو تصرف قدرت سیاسی است و نقش حزب سیاسی در این رابطه حیاتی است. سئوال این است که در شرایط کنونی چگونه میتوان به تشکل حزبی طبقه کارگر شکل داد؟ حلقه های گرهی کدامند؟ رابطه کار محلی و کار سراسری در این زمینه چیست؟
علی جوادی: اجازه دهید قبل از پرداختن به سئوال تاکیدی مجدد بر مفروضات و احکام مستتر در سئوال شما بگذارم. این واقعیت که طبقه کارگر بدون حزبش آزاد نمیشود یک واقعیت بزرگ سیاسی در آزادی و رهایی طبقه کارگر است که نتایج و پی آمدهای متعددی در کار و تشکل و سازماندهی مبارزات ما دارد. اگر بورژوازی برای هر درجه پیشروی اش مستلزم حزب و سازمان خود است٬ اگر بورژوازی بدون حزب و احزابش نمیتواند قدرت سیاسی موجود در جامعه را حفظ و پایداری کند٬ همان شرایط هم برای طبقه کارگر برقرار است. طبقه کارگر هم نه تنها بدون حزبش رها نمیشود بلکه برای تامین شرایط رهایی باید قدرت سیاسی را توسط حزبش به تصرف بگیرد. راه دیگری نیست. توده کارگر هر چقدر هم در تشکلات توده ای خود متشکل باشد٬ بدون یک ستاد رهبری کننده سیاسی و کمونیستی نمیتواند قدرت بورژوازی را درهم بشکند. مسلما ما در مورد هر حزبی صحبت نمیکنیم. منظور ما حزبی است که در واقعیت به "حزب سیاسی کارگران" تبدیل شده است. در برگیرنده بخش قابل ملاحظه ای از رهبران و فعالین سوسیالیست و رادیکال کارگری است. دارای نفوذ چشمگیری در میان کارگران است. چسب اتحاد و همبستگی صفوف اعتراضی کارگران است٬ بعلاوه نماینده بخش رادیکال و افراطی در سیاست جامعه است.
بنظرم دو سیاست بطور کلی برای شکل دادن به حزبیت در صفوف کارگری در جامعه موجود است و پراتیک میشود. دو سیاستی که مهر و جایگاه دو جنبش متفاوت اجتماعی را بر خود دارد. یکی سیاست عمومی کمونیسم کارگری و حزب اتحاد کمونیسم کارگری است و دیگری سیاست جریانات چپ رادیکال و کلا سنت پوپولیست باقیمانده از انقلاب ۵۷ است. یکی گسترش سازمان حزبی در صوف کارگران را در گرو "عضوگیری" و "جذب کارگران" به سازمان حزبی می بیند. دیگری سیاست کمونیستی است. عضویت را در اساس در گرو تحزب بخشیدن به طیف و گرایش رادیکال- سوسیالیست در صفوف طبقه کارگر و انسجام کمونیستی و حزبی بخشیدن به این طیف میداند. این دو سیاست برای شکل دادن به حزبیت در صفوف کارگری عملا به دو پراتیک متفاوت منتج میشود. سیاست پوپولیستی سازمان و حزب را "منشاء" و "خالق" مبارزه کارگری٬ حال از هر گرایشی میداند. اما سیاست کمونیستی از پایه اجتماعی کمونیسم در صفوف کارگر شروع میکند. تلاش میکند به این گرایش انسجام بخشد. به افق و سیاست کمونیستی و پرچم حزب کمونیستی کارگری مجهز و استوارش کند. دیگری اما تمام تلاشش برای "جذب" تک تک کارگران به صفوف خودش است. کارگر در این سنت پوپولیستی زمانی دست به مبارزه کمونیستی میزند که از قرار در حزب و سازمان مزبور قرار گرفته باشد و ورقه عضویت را پر کرده باشد. اما بر عکس در سنت کمونیستی مبارزه ضد سرمایه داری کارگر قائم به ذات موجود است. یک گرایش همیشگی و دائمی است. تعطیل ناپذیر است. مستقل از موجودیت حزب کمونیستی واقعیتی موجود و داده شده است. نتیجتا تحزب کمونیستی در این سنت معنا و مفهومی کاملا متفاوت از سنت پوپولیستی دارد. گرایش پوپولیستی حمید تقوایی بیان امروزی چنین سیاستی است. سکتاریسم٬ تفرقه پراکنی٬ دامن زدن به شکافهای درونی کارگر از نتایج بارز چنین سیاستی است. در مقابل مباحث منصور حکمت در باره "عضویت کارگری" مشخص کننده خطوط اساسی تلاش برای شکل دادن به تحزب کارگری است.
در همین راستا باید به فاکتورهای زیر نیز اشاره کرد. طبقه کارگر یک لوح خام و نانوشته نیست که جریانات سیاسی و حزبی سیاست های خود را بر آن حک کنند. کمونیسم یک گرایش داده شده و غیر قابل انکار در صفوف کارگر است. هر جا اعتراض علیه سرمایه است٬ کمونیسم هم هست. این واقعیت یک رکن پایه ای سیاست حزبی ما در صفوف کارگران است. بعلاوه کارگران در هر دوره ای دارای محافل و شبکه های متعدد کارگری هستند. محافلی که تجمعات اولیه و پایه ای هر تشکل کمونیستی در صفوف کارگرانند. از این رو برای تقویت و تحکیم حزبیت کمونیستی باید از نیروی این گرایش آغاز کرد. این گرایش پایه اجتماعی کمونیسم کارگری در جامعه است و تحزب کمونیستی باید بر این پایه استوار گردد و بنا گذاشته شود. به این ترتیب سیاست سازماندهی حزبی ما در صفوف طبقه کارگر بر متن این داده ها و سوخت و سازهای طبیعی گرایش رادیکال – سوسیالیست کارگری استوار است.
اما حلقه گرهی که ما باید در شرایط کنونی در دست بگیریم کدام اند؟ مهمترین حلقه در گسترش حزبیت کمونیستی در حال حاضر پاسخگویی کمونیستی و اصولی به معضلات پیشاروی گرایش رادیکال – سوسیالیستی است. راهگشا بودن ما٬ سیاست ما برای متحد کردن و متشکل کردن و نشان دادن افق رهایی و آزادی کارگر مهمترین اهرم در گسترش حزبیت کمونیستی کارگری در صفوف طبقه است. اقبالی که تاکنون حزب ما علیرغم جوان بودن تاریخ حزبی خودش در میان کارگران بدست آورده است را مدیون چنین سیاستی است. ما به میزانی که بتوانیم پاسخگوی نیازهای پیشروی کارگر در مبارزه علیه نظام کارمزدی و استثمار سرمایه باشیم به همان میزان هم شاهد روی آوری به حزب اتحاد کمونیسم کارگری و گسترش پایه های اجتماعی حزب خواهیم بود. فراخوان ما به کارگران رادیکال و سوسیالیست این است که باید سیاست تحزب کمونیستی را با دو فوریت در دستور کار خود قرار دهند. تلاش کنند محافل متعدد کمونیست را به گرد سیاست کمونیستی منصور حکمت و حزب اتحاد کمونیسم کارگری متحد کنند.
یک دنیای بهتر: سازماندهی منفصل یک ویژگی سازمانیابی حزبی در شرایط کنونی است؟ در عین حال در شرایط کنونی بخشی از فعالین کارگری بر تغییر این سیاست سازماندهی و حرکت بسوی سازماندهی متصل تاکید دارند. مسائل و فاکتورهای دخیل کدامند؟ طی چه شرایطی باید به سوی سازماندهی متصل عبور کرد؟
آذر ماجدی: جنبش ما در ظروف مختلف حزبی در سه دهه اخیر مقوله سازماندهی منفصل را بمنظور مقابله با سرکوب خشن و پلیسی رژیم جنایتکار و ضد کارگری اسلامی طرح و اتخاذ کرده است. سرکوب خشن دهه شصت و کشتار سوسیالیست ها، آزادیخواهان و فعالین کارگری توسط رژیم اسلامی، باعث شد که یک بازبینی جدی در شیوه فعالیت جنبش چپ و کارگری انجام شود. سازماندهی منفصل پاسخ منصور حکمت به امر تداوم مبارزه انقلابی در شرایط کشتار و سرکوب رژیم بود. سازماندهی منفصل روش فعالیت جنبش کمونیستی و کارگری در شرایط سرکوب پلیسی است .
البته تا آنجا که به جنبش کارگری باز میگردد، منصور حکمت بر مکانیزم های طبیعی ارتباط درون طبقه متکی شد. این مکانیزم ها را توضیح داد و آنها را بعنوان یک روش طبیعی اتحاد و تشکل و تداوم مبارزه جنبش کارگری در عین مقابله با سرکوب پلیسی طرح کرد. روشن است که سازماندهی منفصل روش همیشگی و دائمی سازماندهی کمونیستی نیست. بدیهی است که با تضعیف شرایط سرکوب پلیسی و با تغییر توازن قوا میان رژیم و طبقه و رژیم و مردم، در این سیاست باید تجدید نظر شود. همراه با تغییر توازن قوا سیاست سازماندهی منفصل نیز کمرنگ میشود و اشکال فعالیت بازتر و هرمی حزبی اتخاذ میشود. مساله اینجاست که برای ممانعت از ضربات جبران ناپذیر امنیتی، باید شرایط را بدرستی تحلیل کرد و درک درستی از توازن قوا داشت .
شرایط سیاسی در هشت ماه اخیر دستخوش تحولات مهمی شده است. جامعه بشدت تغییر کرده است. توازن قوا در جامعه میان رژیم و مردم تغییر کرده است. دیوار ارعاب شکسته است. مشاهده میکنیم که علیرغم سرکوب بسیار خشن، مردم با شجاعت بی نظیری وارد یک جنگ رو در رو با رژیم شده اند. ۸ ماه خشن ترین شکل سرکوب٬ دستگیری های گسترده، شکنجه های وحشیانه، تجاوز، قتل و اعدام نتوانسته مردم را به عقب بنشاند و ساکت کند. این مولفات موجب شده که برخی از فعالین کارگری خواهان بازنگری حزب در سیاست سازماندهی منفصل شوند. این رفقا به این تحولات اشاره دارند و آنها را برای تغییر این سیاست کافی میدانند .
بنظر من حزب باید به این فراخوان توجه جدی کند و با تحلیل عمیق به آن پاسخ دهد. باید ابعاد مختلف فعالیت را در نظر گرفت. میان سیاست سازماندهی منفصل و متصل یک دره وجود ندارد. دو نقطه با ۱۸۰ درجه اختلاف نیستند. بنظر من بنا به تغییر شرایط میتوان برخی جوانب سیاست را تعدیل کرد. بتدریج و البته حساب شده به سوی سیاست سازماندهی متصل حرکت کرد. این یک امر بدیهی است که مبارزه انقلابی و کمونیستی در یک نظام سرمایه داری بویژه تحت حاکمیت چنین دیکتاتوری خشنی متضمن ریسک پذیری است. در این مساله کسی تردید ندارد. مساله بر سر اینست که ریسک بیخودی متقبل نشویم. ماجراجویی بر بینش مان حاکم نشود. موانع را دست کم نگیریم. دچار روحیه آنارشیستی و بی صبری نشویم .
این فراخوان رفقا را باید حزب بطور جدی مورد بررسی قرار دهد و رئوس کلی شرایط فعالیت کمونیستی را چه در میان جنبش کارگری و چه علی العموم در شرایط کنونی تعیین کند. کار رهبری ارائه تحلیل درست و مارکسیستی از شرایط و تبیین خطوط کلی و عام است. کاربست این تحلیل و اصول عام به شرایط خاص در پراتیک روزمره با کادرها و فعالین در محل است. کادرهای کمونیست و رهبران عملی باید با در نظر گرفتن این اصول شرایط فعالیت خود را درون جنبش تعیین کنند .
یک دنیای بهتر: تشکل حزبی طبقه کارگر نمیتواند بدون اتکاء به سوخت و ساز طبیعی و داده شده صفوف طبقه کارگر شکل گیرد. محافل و شبکه های کارگری اشکال اولیه تشکل طبقه کارگرند. بر متن این شرایط چگونه میتوان به تشکل حزبی دست یافت؟
سیاوش دانشور: حزب کمونيستى کارگرى حزب پيشروان طبقه کارگر و کارگران کمونيست و سوسياليست است يا اساسا بايد اين باشد. البته تاريخ قرن بيستم مملو از احزابى است که با جدائى از کارگر و جدائى از مارکسيسم٬ نام و پرچم کمونيسم را در خدمت منافع غير کارگرى و غير سوسياليستى يدک کشيدند. اما احزاب کارگرى احزابى جدا از طبقه نيستند بلکه محصول مبارزه کارگرى و افق و راه حل کارگرى در قلمرو حزبى و سياسى اند. احزابى که چه در ديدگاه و نگرش سياسى و چه در پايه اجتماعى ربط مشخصى به مبارزه و تلاش کارگرى ندارند٬ عليرغم هر نام و پرچمى که داشته باشند احزابى غير کارگرى اند. در عين حال حزب کارگرى بودن و در ميان کارگران نفوذ داشتن هنوز به معناى حزب کمونيستى کارگرى نيست. گرايشات بورژوائى و مشخصا جناح چپ و مرکز طبقه حاکم٬ سوسيال دمکراسى و رفرميسم٬ تاريخا احزابى کارگرى بودند و سياستهاى خود را از جمله با اتکا به حمايت گرايشى در درون طبقه کارگر پيش برده اند. ما در باره حزب سياسى کمونيستى کارگرى حرف ميزنيم که جريانى بانفوذ و موثر در ميان جناح راديکال و پيشرو کارگران و در قلمرو سياست سراسرى است. حزبى که نبض اش با اعتراض و مبارزه جارى کارگران ميزند و افت و خيزش تابعى از اين مبارزه و سنتهاى ريشه دار سوسياليستى آنست. حزبى که مبارزه راديکال کارگرى شناسنامه آنست و پرچمدار نقد گرايش کمونيست و سوسياليست طبقه کارگر به نظم موجود است.
اساس تشکل حزبى کمونيسم کارگرى موثر بودن و مطرح بودن سياستهاى حزب در ميان کارگران است. اساس تشکل حزبى کمونيسم کارگرى تحرک کارگران کمونيست و سوسياليست در اعتراضات کارگرى است. همه کارگرانى که در مراکز متعدد کارگرى سياستها و اهداف حزب را افق مبارزه خود قرار داده اند نمايندگان و رهبران عملى حزب کمونيستى کارگرى در جنبش طبقه کارگر براى سوسياليسم اند. اينکه حزب در هر دوره اى و متناسب با تناسب قوا چه اشکال سازماندهى را اتخاذ ميکند٬ امکان فعاليت علنى يا حتى نيمه علنى حزبى را در ميان کارگران دارد يا نه٬ در قياس با اين مهم که وجود حزب در ميان کارگران مستقل از اختناق و گشايش سياسى امرى مسلم در اشکال گوناگون است٬ ثانوى تر است. اختناق شرايط کار کمونيستى را محدود و تهديد ميکند اما توجيه محکمى براى غيبت فعاليت حزب کمونيستى در ميان کارگران نيست. کمونيسم اساسا يک گرايش قديمى و يک افق جاافتاده و يک سنت مبارزاتى در درون طبقه کارگر است و حزب کمونيستى کارگرى حزب اين گرايش و اين افق و اين سنت مبارزاتى است و رابطه تفکيک ناپذيرى با آن دارد.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى بدوا براى همدلى و هم افقى گرايش کمونيستى طبقه کارگر تلاش ميکند و تحقق آنرا در گرو اتخاذ سياستهاى حزب در قلمروهاى سازماندهى و رهبرى مبارزات کارگرى توسط اين گرايش در کل طبقه جستجو ميکند. سازمان حزبى ما طبق تعريف تناقضى با زندگى و شرايط مبارزه روزمره و جارى کارگران ندارد. پيشروى و پسروى سازمان حزبى کمونيستى کارگرى تابعى از موقعيت گرايش کمونيستى در کل طبقه و کل جامعه است. هم جهتى و هم افقى کارگران کمونيست و رهبران کارگرى با حزب و سياستهاى حزبى ماتريال اساسى و نمود عينى حزب و تشکل حزبى در ميان کارگران در شرايط امروز است. *